انتخاب پوششم حق من است

 

آزادم پس چیزی را که دوست دارم میپوشم ...

 حق دارم نوع پوششم را خودم انتخاب کنم ...

ظاهرم به دیگری ربطی ندارد ...

خداوند مرا زیبا آفریده پس باید آن را به همه نشان دهم ...

خداوند زیبایی مرا دوست دارد و دلیلی ندارد که آن را از دیگران بپوشانم ...

نباید ظاهر را ملاک قضاوت قرار دهیم و دیگران را از ظاهرشان قضاوت کنیم ...

مگر ما دل نداریم و نباید جوانی کنیم؟ خدا هم همین را می خواهد چون او این توانایی را در ما قرار داده تا استفاده کنیم ...

دیگران نباید نگاه کنند ...

باطنت خوب باشه ظاهر مهم نیست!

 اینهمه فساد در کشور هست حالا پوشش من چقدر اهمیت داره که بهش گیر میدن؟

 

جملاتی زیبا و بعضا صحیح که ظاهری فریبنده دارند؛ گاهی کلام صحیح بیان می شود برای نتیجه اشتباه؛ برای اینکه هدف اشتباه خود را اثبات کنیم از جملاتی استفاده می کنیم که بخودی خود صحیح است اما نه در آن جایگاه.

 

در زمان امیرالمومنین علیه السلام عده ای جمع شدند و شعار میدادند لا حکم الا لله یعنی جز از جانب خدا حکمی نیست  و از این جمله در هدف غیر مشروع بودن حکومت ایشان استفاده می کردند زمانی که این جمله به امیرالمومنین علیه السلام رسید در بیانی نورانی فرمود: کلمة حق یراد بها الباطل (نهج البلاغه/ صبحی صالح/ خطبه 40) یعنی کلام صحیحی که هدف از آن هدف باطلی است.

 

 یعنی گاهی جملات صحیحی بیان میشود که هدف باطلی دارد و باید هوشیار بوده و تنها به ظاهر قضایا نگاه نکرد.

 

آیا آزادی ما مثل آزادی حیوانات بی قید و شرط است؟ آیا این نوع آزادی شخص؛ مخل به آزادی دیگری نیست؟ آیا حق داریم به بهانه آزادی فردی خود به دیگری آسیب بزنیم؟  آیا ما نسبت به دیگران مسئولیتی نداریم؟ چون خدا ما را زیبا آفریده باید آن را به نمایش عموم بگذاریم؟ آیا خدا هر نوع پوششی را دوست دارد؟ آیا ظاهر ما نشان از باطن نمی دهد و دریچه باطن نیست؟ آیا این جملات را برای فرار از پاسخ منطقی می گوییم یا واقعا صحیح هستند؟

 

فردی را تصور کنید که در کشتی میان امواج دریای خروشان قرار دارد؛ او آزاد است و می خواهد کشتی را سوراخ کند؛ آنهم فقط جای مخصوص خود را؛ اگر جای مسافران کشتی بودیم چه برخوردی می کردیم؟ شاید بصورت یک روشنفکر نما میگفتیم سلب آزادی فردی کار بدی است و او آزاد است که کشتی را سوراخ کند!

 

گاهی ابعاد آزادی را جابجا می گیریم و تصور میکنیم پوشش اجتماعی ما جزء آزادی های فردی ماست!! پوششی که در معرض دید همگان است و در جامعه اثر گذار آیا جزء آزادی های فردی است یا اجتماعی؟

 

شاید بگویید دیگران نباید نگاه کنند و ما هم طبق میلمان باید عمل کنیم!! آیا میل ما جایگاه بالاتری از میل دیگری دارد؟ اگر کسی میل نگاه کند و سپس میل سوء دیگر، باید مطابق میل او عمل کرده و او را آزاد بگذاریم؟

 

خواه نا خواه در جامعه با نگاه های مسموم مواجه میشویم؛ اگر دیگری حد خودش را نداست و راه اشتباهی انتخاب کرد باید از خودمان سلب مسئولیت کرده و بگوییم او مقصر است؟؟ آیا ما هیچ تقصیری نداریم؟؟

 

هر عاقلی می داند فرق انسان و حیوان در عقل اوست که موجب محدودیت هایی می شود؛ محدودیت های اجتماعی و گاها فردی که عقل اقتضا می کند و فرق انسان و حیوان هم همین است یعنی پذیرش و عمل در چارچوب همین محدودیت ها.

 

براستی رابطه باطن و ظاهر چیست؟ اگر هیچ ارتباطی با دیگری ندارند چطور میشود افراد را شناخت؟ آیا راهی جز ظاهر برای شناخت باطن داریم؟ هرچند ممکن است راه کامل و صحیحی نباشد اما آیا هیچ اثری از باطن افراد در ظاهرشان نیست؟

 

اگر ما پذیرفتیم افراد مطابق میلشان پوششی دارند؛ پس چیزی جز همین میل حکایت کننده از باطن خواهد بود؟

 

حتی مراقب ترین و محافظه کار ترین افراد در پنهان کردن شخصیت اصلی و باطنیشان هم نمیتوانند در همه جوانب موفق شوند و قطعا در چهره و یا سخنانشان باطن خود را نشان می دهند.

 

شاید برای همین است که فرمود: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ (نهج البلاغه/ صبحی صالح/ ح 26) یعنی هیچ کسی چیزی را مخفی نمی دارد مگراینکه در لغزش زبانش یا نوع چهره اش آن را آشکار میکند. بله گاهی یک اخم ساده یا یک جمله که شاید به آن توجهی هم نشود براحتی شخصیت پنهان شخص را آشکار میکند.

 

بالاترین مخلوقات خداوند اهل بیت هستند که در بیان شخصیت آنها می خوانیم ظاهرشان حکایت کننده از باطنشان است. فرمود: فَإِنَّهُمْ ... هُمُ الَّذِینَ یُخْبِرُکُمْ ... ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِم‏ (نهج البلاغه/ صبحی صالح/ خ 147)  یعنی اهل بیت همانانی هستند که ظاهرشان از باطنشان خبر میدهد آیا پاک ترین ظاهر ها نشانه برای چیزی جز پاک ترین باطن هاست؟

 

بنابر این میتوان گفت بر خلاف تصورات قبلی مان که ظاهر اهمیت چندانی در شناخت شخصیت افراد نداشت؛ یکی از مهم ترین شاخصه ها برای شناخت افراد ظاهرشان است. لذا در روایتی دقیق میخوانیم: فَسَادُ الظَّاهِرِ مِنْ فسَادِ الْبَاطِنِ (مصباح الشریعة/ ص 107) یعنی فساد ظاهر از فساد باطن نشات می گیرد.

 

بالاتر از جملات گذشته شاید بتوان گفت این ارتباط تنگاتنگ بین ظاهر و باطن افراد جزء خلقت ماست و حکمت الهی هم بر این مساله جریان یافت چنانچه فرمود: لِأَنَّ اللَّهَ- تَبَارَکَ اسْمُهُ- لَمْ یَدُلَّ عَلَى الْبَاطِنِ‏ الْخَفِیِّ مِنَ الْعَقْلِ‏ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ. (کافی دار الحدیث ج 1 ص 39) یعنی خداوند بلند مرتبه برای عقل پنهان چیزی جز ظاهر و ناطق آن را نشانه قرار نداده. عجیب است که ما تصور می کنیم ظاهر مهم نیست و تنها راه شناخت باطن همان ظاهر است.

 

بنابر این بیراه نیست اگر بگوییم ظاهر ما باطنی مثل خود دارد چنانچه همین مطلب صحیح و گفتار ائمه است آنجا که فرمود: وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ‏ طَابَ بَاطِنُهُ‏ وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ‏ (نهج البلاغه/ صبحی صالح/ خ 154) بدان هر ظاهری باطنی دارد بر مثال خودش؛ بنابر این هرکسی ظاهرش نیکو باشد باطنش هم نیک است و هرکسی ظاهرش ناپاک باشد باطنش هم همینطور است.

 

اما آیا قضاوت دیگران از ظاهرشان کار صحیحی است؟ آیا ما حق داریم به دلخواه خود هرچه خواستیم بر ظاهر دیگران بگوییم؟  آیا روایات بالا واقعا در صدد بیان چنین اموری است؟

 

پاسخ منفی است؛ احادیث این تصور را کاملا مردود میداند که ما بدترین قضاوت را تنها بخاطر ظاهر فرد انجام دهیم؛ اولا قاضی خداست و حق نداریم دید بدی به افراد مومن جامعه داشته باشیم چه بسا گاهی فردی که ظاهری عادی دارد جزء اولیاء خدا باشد که مقامشان بالاست.

 

برای همین فرمود:  إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ... أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ. (الخصال، ج‏1، ص: 210- 209) خداوند بلند مرتبه ولیّ خود را بین بندگانش پنهان ساخت پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمار که شاید او ولیّ خدا باشد و تو ندانی.

 

علاوه بر این بسیاری از افراد که ظاهرشان کمی اشکال دارد از روی غفلت است و نشان میدهد به این مساله توجه نکرده اند؛ نه اینکه واقعا منکر خوبی های پوشش اسلامی باشند و همین احتمال کافی است تا از برخورد تند یا تحقیر جلوگیری کند.

 

این قاعده ای مهم و جاری است که فرمود:  ضَعْ‏ أَمْرَ أَخِیکَ‏ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلًا. (کافی ط اسلامی ج 2 ص 362) کار برادر دینی ات را بر بهترین وجه حمل کن مگر آنکه راه گریزی نباشد؛ و مبادا به کلام (یا فعلی)  که برادر دینی ات انجام داده گمان بد ببری تا زمانی که برای آن محمل نیکی می یابی.

حتی اگر کار او اشتباه هم باشد حق تحقیر دیگران بخاطر پوشش آن ها را نداریم چنانچه در روایات آمده تحقیر مومنین جنگ با خداست. (کافی/ کتاب الایمان و الکفر/ باب من آذی المسلمین و احتقرهم) مگر آنکه تنها راه نهی از منکر چنین اشخاصی این روش باشد که بسیار بعید است.

 

در هر صورت وظیفه ما نهی از منکر یا امر به معروف آنهم با اقل مرتبه و درجه ای که منکر از بین برود است.

 

منتظر النهار اذا تجلی/ بهار 1397

 

نشر این پیام صدقه جاریه است